• وبلاگ : شادي(زمزمه هاي دلتنگي)
  • يادداشت : پرواز فرصتي است
  • نظرات : 110 خصوصي ، 31 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     <      1   2   3      >
     

    سلام

    خوبي

    بازم مثل هميشه عالي بود

    سر نميزني

    پاسخ

    سلام ممنون از لطفتون .......حتما ميام
    + ياسي 

    mikhastam bedanam donya chera sepid ast
    baran chera haghighi
    ensan chera gharib ast ?
    mikhastam bedanam abitarin ghazal chist?
    aya setareh fahmid ... ehsase man che rangist

    ?

    ba dastha pa mizanimmmmmmm zendegiman raaaaaaaa/ bashad ke khoshbakhtimmmmmmmm

    پاسخ

    عليک سلام ........اگه ديدت اينه پس چرارنگ مشکي رو ..................اعتراف کن
    + سبوي شكسته 

    ريحانه جان خيلي ممنون از راهنماييت ولي اينها تلقين نيست اينها همه درد روزگار است كه به سرم امده اينها تازيانه هاي كسي است كه دل به او بستم اينها زهري است كه كسي به من داده كه اظهار مي كرد عاشقم است و هنوز به ظاهر چونين منماياند نمي دانم چرا ولي بد گوره راهي گير افتاده ام و پناهي نيست هيچ پناهي 21 سال دارم و به نظر تو اين همه مشقت و ظلم روحي براي من زيادنيست؟

    پاسخ

    ببخشيد فقط يه شکه يه چيزي بپرسم شما وب دارين يا نه اگه ميشه آدرس وب رو بصورت خصوصي بگذاريد اگه دوست داريديه شکي بهم دست داده تو رو خدا اين کار رو حتما بکنيدشما ام... نيستيد

    دستانت را به من بده و سعي كن تا بفهمي كه من چقدر به تو احتياج دارم به تو و به عشقي كه به آن
    ايمان دارم... ولي افسوس آسمان نمي بارد تا اين تن غبار آلود را بشويد و ببرد با خود به ديار دوست

    سلام دوست عزيز .يه چند وقتي نبودم.از همه ي لطفي که بهم داشتيد ممنون

    هنوز آپ نيستم فقط بهتون سر زدم که نگيد بي معرفتم

    پاسخ

    سلام آبجي گل ممنون...........آپ کردي حتما ميام ...........پاينده
    سلام شعر نو و زيبايي بود . اميدوارم هميشه موفق شاد باشي
    پاسخ

    سلام ممنون......شما هم موفق باشيد

    سلام ريحانه ي عزيزم

    ممنون از اينكه به من سر زدي ..

    بازم تشريف بيار خوشحال مي شم...

    پاسخ

    سلام آبجي گلم ......خواهش ميکنم ........دوباره هم ميام چرا نيام ..ولي خوشحال ميشدم نظر تو مي گفتي پاينده

    سلام آبجي ريحانه گل من

    مي خواستم كه شعر بگويم براي تو

    اما خدا به من چو تو طبعي روان نداد

    حتما صلاح ديد و گر نه بخيل نيست

    بد بود بهر من ، كه مرا اين توان نداد

    هر چند از نظر ادبي زور مي زنم

    اما به من براي شعر سرودن زمان نداد

    صد شكر آنقدر به من انعام كرده است

    تا من نگويمش به من اين داد و آن نداد

    يك خواهرم عطا نموده كه ريحانه نام اوست

    اين نعمت من است كه بر ديگران نداد

    ببخشيد ديگه ، آدم با خودن شعراي قشنگي كه تو مي نويسي طبع شعرش گل مي كنه ، البته من چون شعر بلد نبودم معر گفتم اما تو همينم به عنوان هديه از داداشت قبول كني خوشحال ميشم .

    فعلا خداحافظ

    پاسخ

    سلام عزيزازبابت شعر قشنگي که گفتي متشکرم ...عالي بودچرا قبول نکنم عزيز......... خودتو دست کم نگير توکه سابقه داري تو شعر گفتن خوشحال شدم....باي
    + سبوي شكسته 

    سلام اين نامه را در اين وبلاگ نوشتم براي اينكه گويا اشخاص زيادي هستند كه به اين وب مي آيند و جواب مي گيرند من هم امدم نامه ام را نوشته ام هر كس خواند و توانست هدايتم كند جوابش را برايم در همين وب بنويسد ممنون مي شوم

    خسته ام از اين همه بوي لجن

    کجاي اين سرزمين اکنده از درد و رنج کسي نشسته که بداند دوست داشتن چيست

    همه تظاهر مي کنند نيرنگ وفريب همه جا را پر کرده هر قدم که به جلو بر مي دارم چشمانم باز تر مي شود اطرافيانم را بهتر مي بينم و چه خوش گفت

    چون اب شدم سراب ديدم خود را در يا شدم و حباب ديدم خود

    اگاه شدم غفلت خود را ديدم بيدار شدم به خواب ديدم خود را

    هر لحظه هر دم مي بينم ناجوانمردي هايي را كه كسي نمي بيند در اوج دلواپسي ها در ثانيه هاي غم كسي است در ان سوي شهر كه با دوستانش گپي بزند كسي هست كه پشت سر طعمه اش نقاب را بردارد و با خنده اي كه صداي تمسخر در او نهفته است و برق چشماني كه شيطان به او هديه داده است مي خندد و مي خنددو باز سراغ كس ديگري مي رود با انها به گفت و شنود مي نشيند و نامه ها مي نويسد ، واژه هايي را كه براي او مي گفته اينك براي كس ديگر مي گويد( گلم ؛عزيزم؛ جونم ؛و...) درست لحظه اي كه انوده سرا پاي وجود طعمه را گرفته و احساسش در قفسي حبس شده كه هر لحظه تنگ تر مي شود و اين سوي سرزمين نفرين شده مي خندد و بعد مي گريد و هاي هاي مي گريد و فكر مي كند ؛ خيال مي كند كه كسي ديگر نيز حداقل براي ثانيه اي به فكرش هست كه نيست و بعد مي داند و مي بيند كه با تك تك سلولهايش چه كرده و چگونه او را به بازي اي بچه گانه بازي داده است

    نفرت وجودش را مي گيرد و تمام رگهانمش به تپش افتاده و هر لحظه هر دم مي خواهند پاره شوند ولي افسوس اين دل نمي گذارد واژه اي در ذهن ندا مي زند نه نه شايد تو اشتباه مي كني شايد اينگونه نباشد و شايد باز گردد و اين مهر دروني و اين دوستي پاك

    نمي گذارد و تمام نفرتم را به مهر و بعد به اندوهي سخت مبدل مي كند كه ساعتها گوشه گير مي شود و باز از نو و باز فكري دوباره از سراغاز جهان

    شما بگين اين شخص چه مي تواند بكند

    پاسخ

    با سلام به سبوي شکسته اين جور که از نوشته هات برمياد خيلي نا اميد هستي از همه چيز وهمه کس دل بريدي عزيز نمي دونم چند سالته ولي به اين سن فکرکنم رسيدي که تونستي اين همه درد ورنج رو در اين همه کلمه بگذاري وبراي خودت يک سدي درست کردي که راهي براي روشنايي وجود ندارد عزيزتو جاي اينکه اين همه به خودت تلقين کني که آواره ترين بي کس ترين، از دوستان نارو خوردن و....هستي يه کم اعتماد به نفس داشتي وازجنبه هاي مثبت به آيندت نگاه مي کردي وفوقش اگر کسي تو اين دنيا تو رو دوست نداشته باشه عزيز خودت که خودتو دوست داري به خودت اعتماد داري پس اينو تو ذهنت بکن که من بهترينم مي تونم در برابر مشکلات ايستادگي کنم من بايد اين کارو بکنم بجاي نشستن ونوشتن اين کلمات نا اميد کننده از حتي يه ذره اتفاق کوچيک خوشحال کننده که برات افتاده حرف بزن به آينده با ديد مثبت نگاه کن و بگو مشکلات الان دارن منو ميبينن من بايد براي اينکه ثابت کنم که ميتونم ميتونم ميتونم در برابر شون ايستادگي کنم وبايد اينو بهشون نشون بدم شما بايد تمام اين فکراو حرفهاي نا اميد کننده رو از ذهنتون بيرون بريريداميدوارم که هر چه زودتر بشنوم که حالتون خوب شده به اميدشادي شما

    سلام

    شعر قشنگي بود منم با از بيت آخرش خيلي خوشم اومد.

    شعر از خودتون بود ؟

    پاسخ

    سلام ......ممنون ..............بله

    سلام آبجي

    ميگن :

    چيزي كه از دل برايد ، بر دل نشيند

    واقعاً ناز بود مخصوصاً بيت آخرش.بهت تبريك ميگم با اين ذوق و علاقت به شعر و وادي عشاق...

    منتظرتم...داداش مجيد آرياني

    پاسخ

    عليک سلام داداش خودمخواهش ميکنم شما لطف دارين ..........حتما ميام ........پاينده گلم

    سلام

    شما هم رطب خورده اي ....

    مثل خودم هميشه در حسرت بسر مي بري ....

    خواستم يه چيزي عرض كنم ولي با گل كاري خانه آرزوها ادامه ندادم.

    موفق باشي..............

    پاسخ

    سلامعزيز حرفتو بزن درسته خانه آرزو هاکارش درسته .......شما هم حرفتومي گفتي.....................پاينده باشي

    سلام عزيزم

    شعر خيلي خيلي خيلي زيبايي بود وليحيف كه هركاري كردم عكست رو ببينم نشد!!!!

    يه كاريش بكن . درهر صورت خيلي قشنگ بود

    قربانت

    رضا

    پاسخ

    سلام داش رضاشما لطف دارين......... دوباره تلاش کن ميبيني........نميشه کاريش کرد ولي درسته دوباره امتحان کن مي بيني.............بازم متشکر پاينده

    صلام

    اجب شهر قشنگي نوشتح بوديا

    دوصط داشتم من يکي که

    پاسخ

    صلاااااااااام...مرصي......چرا ادامه ندادي.....


    مي توان در كوچه هاي زندگي
    پاسخ لبخند را با ياس داد
    مي توان جاي غروب عشق را
    به طوع ساده احساس داد
    مي توان در خلوت شبهاي راز
    فكر رسم آبي پرواز بود
    مي توان با حرفي از جنس بلور
    شوق را به هر دلي دعوت نمود
    مي توان در آرزوي كودكي
    با حضور يك عروسك سهم داشت
    مي توان گاهي به رسم ياد بود
    در دلي يك شاخه نيلوفر گذاشت
    مي توان از شهر شب بو ها گذشت
    عابر پس كوچه هاي نور بود
    مي توان همسايه مهتاب شد
    فكر زخم غنچه اي رنجور بود
    مي توان با لطف دست پنجره
    مهربان گنجشكها را دانه داد
    مي توان وقتي خزان از ره رسيد
    يك كبوتر را به كنجي لانه داد
    مي توان در قلب هاي بي فروغ
    لحظه اي برقي زد و خورشيد شد
    مي توان در غربت داغ كوير
    آن ابري كه مي باريد شد

    پاسخ

    سلام .زيبا بود..............متشکرم

    شعر زيبايي بود

    موفق باشيد

    ....

    پاسخ

    بازم سلام..................ممنون.پاينده باشي
     <      1   2   3      >