زیر گنبد کبود
لخت و عور تنگ غروب
سه پری نشسته بود
زارو زار گریه می کردند
پریا
مثل ابر های باهار گریه می کردند پریا
از افق جرینگ جرینگ صدای زنجیر می اومد
از ابد از توی برج ناله شبگیر می اومد
پریا گشنتونه
پریا تشنتونه
پریا خسته شدیم
مرغ پر بسته شدین
چیه این های هایتون
گریتون وای وایتون
گریتون وای وایتون
پریای نازنین چه تونه زار می زنید
توی این صحرای دور
توی این تنگ غروب
نمی گید که برف می یاد
نمی گید بارون می یاد
نمی ترسید پریا
د نیای ما غصه نبود
پیغومه سر بسته نبود
دنیای ما عیون هر کی می خواد بدونه
دنیای ما خار داره
بیابوناش مار داره
هر کی باهاش کار داره
دلش خبر دار داره
دنیای ما همینه
بخواهی نخوای اینه